پاسخ به سخن رانی ناصر پورپیرار درباره ملی شدن صنعت نفت

این نوشتار برای نخستین بار توسط دوست گرامی شاهین در تارنمای روزنه ی تاریخ نگاشته شده است.

 

ناصر پورپیرار که امروزه به لطف دقت نظر اهل تاریخ و علاقه مندان به این آب و خاک و به مدد نظریات عجیب و گاه متناقض خود از گمنامی در آمده و اکنون یکی از موضوعات مورد بحث در این زمینه تبدیل شده است 18 اسفند ماه(سال 84) در مجتمع حضرت ولیعصر(عج) دانشگاه آزاد تهران درباره ی ملی شدن صنعت نفت نیز نظراتی ابراز کرد و نشان داد برای اظهار نظر درباره موضوعاتی که باعث برانگیخته شدن حساسیت های ملی می شود تبحر دارد و برای کسب شهرت و مطرح شدن در جامعه از هیچ کاری روگردان نیست.علاقه مندان می توانند با مراجعه به وبلاگ تاملات فرهنگی(به نشانی http://kakala.persianblog.com) گزارشی از این همایش را بخوانند که البته این گزارش توسط یکی از هواداران ایشان تنظیم شده است.اما در این مراسم نکاتی به چشم می خورد که بررسی آن جالب توجه خواهد بود.

 

1- اولین نکته ای که البته حاشیه ای است تعداد اندک حاضران این مراسم بود.این مساله را می توانید در عکس های این همایش در همان وبلاگ ذکر شده ببینید. البته از سوی هواداران ایشان، علت مساله تغییر ناگهانی زمان و روز برنامه عنوان شده بود اما به نظر می رسد با توجه به خاطراتی که جناب پورپیرار از سوالات گزنده ی مخالفان دارد از خلوت بودن سالن بی اندازه مشعوف شده باشد! از دیگر نکات حاشیه ای مراسم ارتباط معنایی میان بندها و سرفصل های سخن رانی ایشان است.ایشان هنگام سخن گفتن از حوادث دوران مصدق به ناگاه درباره ی صوفیه و تغییر مذهب رسمی سخن می گوید! بعد به مشروطه باز می گردد و در همین حال فرموش نمی کند به شیوه ی مرسوم خود یهودیان را هم بی نصیب نگذارد! سپس باز هم از حوادث ملی شدن نفت و رزم آرا می گوید و در آخر( که این یکی به شدت مربوط به این مبحث است!) مورخان شجاع و واقع بین همانند خود! را دعوت به تامل در مورد فاجعه ی پوریم می کند! به نظر می آید این روز ها ناصر پورپیرار به شدت تحت فشار های روحی است که این گونه از این شاخه به آن شاخه پریده و نمی تواند تمرکز خود را بر یک موضوع قرار دهد.

 

2- مهم ترین نکته ای که ناصر پورپیرار بر آن تاکید داشت این بود که:« علت وقوع کودتای 28 مرداد، نه صرفا ممانعت از ملی شدن صنعت نفت در ایران، بل ترس  کشورهای غربی از جمله دولت های آمریکا و انگلیس از قدرت گیری نیروهای چپ متمایل به شوروی در ایران و در نهایت ورود این کشور به اوردوگاه کشورهای سوسیالیستی بود» من به شخصه مدت ها بود منتظر چنین اظهار نظری از سوی جناب پورپیرار بودم و از این رو چندان تعجب نکردم. علاقه مندان با مراجعه به سایت آذرگشنسپ (www.azargoshnasp.net) می توانند از سرگذشت اجمالی ایشان مطلع شوند.ناصر پورپیرار قبل و بعد از انقلاب عضو حزب توده بوده و اکنون فرصتی بدست آورده تا بر سر حزب سابق خود آب توبه بریزد! و با مظلوم نشان دادن این حزب مصدق را تلویحا عامل بدبختی ایران نشان دهد.حزب توده اساسا یک حزب مستقل مارکسیستی نبود و حتی در ایدئولوژی که برای خود بر شمرده بود صادق نبود.این حزب تنها تلاش داشت تا آمال مسکو را عملی سازد و کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی را از خود خشنود سازد.نکته ی جالبی که در تاریخ معاصر به آن بر می خوریم این است که « یکی از علل سرکوبی حزب توده در سال های 27 و 28 فراهم کردن زمینه ی مساعد تجدید قرارداد نفت با انگلستان بود» (تاریخ سی ساله ی ایران، بیژن جزنی) در واقع حادثه ی ترور شاه و ماجرای فخر آرایی تنها بهانه ای برای انتقام دولت از توده بود.اصولا مصدق برای مبارزه با انگلستان شعار ملی کردن نفت را داد و این شعار با استقبال امریکا که می خواست از نفوذ انگلستان در ایران بکاهد مواجه شد.اما توده به اشارت شوروی برای مقابله با امریکا از باقی ماندن نفت ایران در دست انگلستان رضایت بیشتری داشت.اما پس از آمدن «اورال هریمن» که پس از خلع ید انگلستان از نفت ایران برای بستن قرارداد نفتی آمده بود و پاسخ سرد مصدق به او امریکا نیز دست از حمایت از دولت مصدق برداشت.موضع توده در تمام این مدت نامشخص بود.گاه با ملی شدن نفت مخالفت کرده و گاه تنها ملی شدن نفت جنوب را می پذیرفت( دکتر رادمنش دبیر کل توده و نماینده ی مجلس پیشنهاد واگذاری نفت شمال را به شوروی داده بود). انگلستان پس از خلع ید و هم داستان کردن ایالات متحده با خود به دیوان لاهه و سپس به شورای امنیت شکایت برد و دست آخر نفت ایران را تحریم کرد.اما این حوادث از نظر جناب پورپیرار ناتوانی ایران از استحصال نفت محسوب شد! و به قول ایشان« برخی که شعارهای تند ملی می دادند و مدام بر آتش ناسیونالیسم می دمیدند، با این امر[پیشنهاد انگلستان برای قرارداد با سهم 50 به 50 درصد] مخالفت کردند و نتیجه آن تضرر شدید ملت ایران شد.» و لابد قبول این پیشنهاد نشانه ی علاقه مندی به ایران بود.حال سوال از جناب پورپیرار این است که توده چه ضربه ی مهلکی به منافع امپریالیسم زده بود که انگلستان در 28 مرداد می خواست از آنان انتقام بگیرد؟! حرف های جناب پورپیرار دقیقا توجیه اقدامات توده در آن سال ها است.توده تا آخرین روز های دولت مصدق در روزنامه های خود به او حمله می کرد و کاریکاتورهای توهین آمیزی درباره ی او می کشید.تنها روزهایی که توده با مصدق در یک مسیر و یک شعار مشترک بود روزهای قیام 30 تیر بود.در 28 مرداد توده با وجود برخورداری از یک نیروی شبه نظامی کوچک ترین اقدامی نکرد تا دولت مصدق سرنگون شود.آن وقت جالب است که امروز یک توده ای هدف 28 مرداد را تسویه حساب با نیروهای چپ و ترس از گسترش آنان بداند. واقعا به نظر می رسد برای جناب پورپیرار فرقی نمی کند چه می گوید! او تنها به فکر این است تا عقاید دیگران را به چالش بکشد تا از این رهگذر خود را بیشتر در اذهان عمومی جا اندازد.

 

3-یکی دیگر از حرف های جالب ایشان در این مراسم درباره ی صفویه بود که البته ربطی هم به موضوع همایش نداشت!:« مثلا برای مورخ محقق، همیشه این سئوال وجود داشته است که چگونه در ایرانی که هزار سال اسلام سنی مذهب رسمی بود، ناگهان طی بیست سال با ظهور شاه اسماعیل صفوی، مذهب ملتی عوض می شود؟! البته برخی از مورخان می گویند که صفویه  با اعمال زور موفق به تغییر مذهب ملت ایران شد که سطحی بودن این گونه نقالی ها بر هیچ کس مخفی نیست.» البته در این شکی نیست که تنها ذهن کسی مثل ناصر پورپیرار می تواند چنین کشفی کند و از دیگران چنین کاری بر نمی آید! تا آن جا که ذهن من یاری می کند به جز صفویه تنها یک دولت دیگر در ایران آیینی را رسمی اعلام کرد و آن هم دولت ساسانی بود که جناب پورپیرار از پایه وجود ساسانیان را منکر می شوند! تا دو قرن پس از اسلام ایران دولت مرکزی نداشت.حضرت استاد وجود بابک و مازیار را هم منکر می شوند! که می دانیم آن ها هم سنی نبوده اند.علویانی که به طبرستان می گریختند هم احتمالا یا وجود نداشته اند ! یا آن قدر ناآگاه بوده اند که به سراغ سنی ها رفته و از آنان کمک می خواسته اند! و احتمالا قیام علویان که بارها در ایران روی داد (در کنار قیام زرتشتیان و مزدکیان و خرم دینان)همگی جعل یهود بوده اند و یا قیام کنندگان سنی بوده اند! و ضد خلیفه ی سنی مذهب خود شوریده اند! حال سوال این جاست که صفویه چه آیینی را در ایران تغییر داده که با کوچک ترین مخالفتی روبرو نشده است؟ چگونه است که در سال های ابتدایی دوران صفویه وقتی سلطان محمد خدابنده با این شایعه روبرو می شود که ناراضیان، او را سنی قلمداد می کنند دستور داد این عبارت روی سکه ها ضرب شود که:

 

ز مشرق تا به مغرب گر امام است

علی و آل او ما را تمام است

 

این تعصب مردم نسبت به تشیع را در آغازین سال های حکومتی- که تشیع را در میان مردمی سنی مذهب! جا انداحته است! - چگونه می توان با تئوری های حضرت پورپیرار مطابقت داد؟ یا این همه جنگ های شیعه و سنی میان ایران و عثمانی و این همه کینه کشی - اگر بپذیریم که اکثر ایرانیان سنی بوده و با آغاز صفویه شیعه شده اند - و همین طور سکنی گزدن اسماعیلیان در ایران که قدر مسلم سنی نبوده اند و ... همان طور که می بینید باز هم جناب پورپیرار تنها به فکر نظریه سازی است و اهمیت نمی دهد حرفش چه قدر با عقل سلیم جور در آید!

 

4- این سخن رانی نکات پراکنده ی دیگری هم داشت مانند حرف های ایشان درباره ی تخت جمشید و این که این بنا اساسا سقف نداشته است! و توجه تاریخ پژوهان به فاجعه ی پوریم! این کشف بزرگ جناب پورپیرار! و البته گفتاری ناتمام درباره ی نهضت مشروطه که چون تا این لحظه نظر خاصی در این باره صادر نفرموده اند من هم صحبتی در این باره نخواهم کرد.اصولا در صحبت های ایشان در باب مشروطه مشخص نیست ایشان قصد تعریف از چگونگی شکل گیری مشروطه را دارند - کاری که به گفته ی ایشان روسیه با آن سرمایه ی روشنفکری در آن دوران نتوانست به انجام رساند - یا خیر.درباره ی مشروطه به زودی در این وبلاگ آن چه در بضاعت داشته باشم خواهم نگاشت و البته بی صبرانه منتظر نظری عجیب از جناب پورپیرار درباره ی مشروطه خواهیم بود!

 

کتاب هایی که در این مقاله از آن ها بهره گرفته شد:

 

1- تاریخ سی ساله ایران/نوشته ی بیژن جزنی

2- محاکمه و دفاع مصدق در دادگاه نظامی/چاپ انتشارات مهدی به نقل از گزارشات روزنامه ی کیهان

3- شاه اسماعیل صفوی، مرشد سرخ کلاهان/ نوشته احمد پناهی سمنانی

4- شاه عباس کبیر، مرد هزار چهره/نوشته احمد پناهی سمنانی

حقیقت اینجاست

به نام خدا

نویسنده:داراب

این مقاله نخستین بار در تارنمای ناریا ۲ انتشار یافته است

ناصر پورپیرار در یک ماه اخیر ادعاهای دروغین و سستی درباره پاسارگاد و تخت جمشید مطرح نموده و در مقابل در چند عنوان مقاله پاسخهای کوبنده ای از این تارنگار دریافت داشته است.

در وبلاگ ناریا صفر، بخشهایی از کتاب " ساسانیان – قسمت سوم" نقل شده و ناقل ادعاهای حضرت استاد هم جلوی هر عبارت حضرتش، ده دوازده علامت تعجب گذاشته! لابد ایشان فکر می کنند چون خودشان تا این حد از ترشحات مغز پورپیرار شگفت زده شده، دیگران هم باید به همین اندازه از این کشفیات مات و مبهوت شوند!

از جمله این ادعاها، جعلی دانستن کاخهای کوروش در پاسارگاد است! پورپیرار برای اثبات این نظر به چند عملیات علمی و عقلایی دست یازیده! یکی از این اعمال کاملا منطقی، جابجایی زمان و مکان می باشد! ( لابد در مخالفت با انیشتن یهودی که در این موارد نظریه پردازی نموده!)

او برای اینکه ثابت کند در گذشته اثری از این ابنیه باستانی در منطقه وجود نداشته، به عکس هوایی اشمیت 1935 استناد می کند که آرامگاه کوروش بدون وجود کاخها در عکس مشاهده می شود. تنها اشکال پیش روی این مورخ نامدار این است که عکس" رو به جنوب" برداشته شده و ابنیه کوروشی در لنز دوربین نگنجیده اند. او برای حل این مشکل دست به یک ابتکار بی نظیر می زند. حال که جهات جغرافیایی با او سر ناسازگاری دارند، او هم به مقابله با آنها بر می خیزد و جهت شمال و جنوب را با هم عوض می کند! به این ترتیب ساده، کاخهای کوروشی هم محو شده و ناقل مطالب کتاب استاد ( اسدی) پس از انجام موفق عملیات نتیجه می گیرد که: " هخامنشیان برآمده ازخون و برخون هستند"!! او حتی متوجه نیست: با این ابتکار عارضه عظیم تله تخت که آنرا یونانی معرفی می کند در تصویر اشمیت ناپدید می شود و این هم قوز بالا قوز دیگری می شود!

در جای دیگر، زمان جابجا می شود! ایشان زمان حضور اتابکان فارس در (حدود هفت صد سال پیش) را جلوتر از زمان حضور کوروش در پاسارگاد می برد و نتیجه می گیرد که "کاخ پی" از مصالح مسجد اتابکی ساخته شده نه بر عکس. اگر باستان شناسان نظر دیگری دارند و از نظر سبک معماری مسجد دیگری با آن ستونهای سنگی در ایران نداریم، به من (پورپیرار) مربوط نیست!

آنجه در این نوشتار اختصاصا بدان می پردازم، ادعای جعلی بودن تصاویر فلاندن و کوست متعلق به سال 1840 و عکسهای هرتسفلد گرفته شده از کاخ " اس" می باشد. این ادعا در تاریخ بیستم دی ماه در ناریا صفر به نقل از "ساسانیان-قسمت سوم" آورده شده. دلیل پورپیرار را هم از زبان خودش بخوانید:

"قدیم ترین نقاشی که از موقعیت ستون و جرز ها کاخ "اس" از "فلادن" و "کوست" (۱۶۵ سال قبل !) در دست است .در این نقاشی هم موقعیت ستون و جرز ها با هیچ یک از تصاویر هرتسفلد و هر تصویر دیگری در هر زمان منطبق نمی شود !!!!!!"

نقاشی فلاندن و کوست 1840

و عکسهای هرتسفلد:

هرتسفلد 1928

عکس دیگری از هرتسفلد" کاخ اس" کتاب پاسارگاد استروناخ

 پورپیرار :

"این دو عکس در کتاب پاسارگاد استروناخ عرضه شده است ،از یک زاویه و فقط با چند قدم فاصله ، از بقایای کاخ "اس" بر داشته اند و هر دو را به هرتسفلد منتسب می کنند ! عکس بالا را کاری مربوط به سال 1928 میلادی می دانند!!!!!! و برای عکس زیر تاریخی ذکر نکرده اند .!

 اما ظاهر عکس زیر بسیار جوان تر و جدید تر نشان می دهد . در یک بررسی و با سود بردن از برنامه ها کامپیوتری هم نمی توان دلیل این همه تفاوت در مکان ها استقرار جرز ها را در این دو عکس تشخیص داد و ابهام آن جز با تصور جابه جا کردن آن ها ، ناگشوده ماند! "

 (ساسانیان -قسمت سوم - ص ۳۴۵ )

به این ادعاها در همین تارنگار (بیست و دوم دی ماه) پاسخی موجز داده شد. من در اینجا این پاسخ را بسط داده و به شیوه ای که خواهد آمد، مستند می کنم.

ابتدا عکسهای دیگری از نمای کنونی کاخ "اس" را می آوریم:

و اکنون شرحی دارم برای خوانندگان کنجکاوی که از ریاضیات دوره دبیرستان بهره ای برده (مخصوصا هندسه) با کمی قدرت تجسم و آشنایی با فن عکاسی:

اگر بتوانیم مکان استقرار عکاس در هر عکس را بیابیم و با وضعیت کنونی کاخ اس در تصویر از بالا (فضایی) تطبیق دهیم، صحت یا عدم صحت تصاویر روشن خواهد شد:

از نقاشی فلاندن شروع می کنیم:

1- در این تصویر چهار عارضه اصلی شماره گذاری شده.

2- نبش هر کدام از ستونها با یک خط رنگی نمایان گردیده.

3- میان دو جرز ابتدا و انتهای نقاشی پاره خطی بنام (آ- ب) کشیده شده.

4- از نظر ریاضی: فاصله میان دو نقطه آ و ب برابر است با مجموع اندازه های میان (1-2) و (2-3) و (3-4).

5- در یک تصویر ثابت به راحتی می توان با کمک خط کش فاصله ها را تعیین نمود! اما چون ممکن است تصاویر این نوشتار در انتقال تغییر اندازه بیابد، می توانیم نسبت اندازه ها را ملاک قرار دهیم. مثلا فاصله آ تا ب را 100 درصد گرفته ونسبت فاصله میان (1-2) و .... با درصد نشان دهیم که در نهایت مجموع آنها هم 100 خواهد شد.

و اکنون به تصویر پرسپکتیو کاخ اس که روی آن کار شده نظری می افکنیم:

همانطور که ملاحضه می فرمایید:

1- دو جرز انتهایی نقاشی فلاندن در این تصویر شناسایی شده و با همان پاره خط به هم وصل شدند.

2- همان نبشی از ستونها که در نقاشی انتخاب شده، با همان رنگها و شماره ها در این تصویر هم تطبیق داده شده است.

3- فاصله میان دو ستون 3 و 4 را با یک خط به هم وصل می کنیم. این خط در راستای افق و چشم انداز ناظر در هر دو تصویر می باشد. آنرا اندازه می گیریم.(در صفحه مانیتور من 15 میلیمتر است می توان از تصاویر پرینت گرفت و روی کاغذ اندازه گیری دقیق نمود.) هر عددی که بدست آید، نسبت آن با نسبت فاصله دو نقطه 3 و 4 در نقاشی تطبیق می دهیم. یعنی اینکه اگر مثلا: در نقاشی فاصله آ - ب 12 سانتیمتر و فاصله میان دو نقطه از دو خط موازی 3 و 4 پنج سانتیمتر باشد، و ما فاصله 12 سانتیمتری را معادل عدد صد بگیریم،از نظر نسبت فاصله دو نقطه 3 و 4 معادل 42% عدد 12خواهد شد.

4- در عکس جدید، فاصله میان 3و 4 را داریم ( مثلا 15 میلیمتر) و نسبت این فاصله به پاره خط ( آ- ب) را هم داریم ( 42%) پس به راحتی عدد مجهول را بدست می آوریم:

15 42%

%100 X=36

بنابراین در عکس جدید فاصله میان دو نقطه (آ – ب) 36 میلیمتر تعیین شد. پس در امتدار زاویه دید که همان امتداد آ ب می باشد از نقطه آ به سوی ب 36 میلیمتر اندازه گرفته علامتی می گذاریم و از ستون آ خطی رسم می کنیم.

5- با همین روش و دانستن نسبت میان دو نقطه از ستون 2 و 3 از نقاشی و پیاده کردن آن روی پاره خط دوم و رنگی روی عکس هوایی نقطه های روی پاره خط اخیر بدست می آید که آنرا به ستون 2 از یک سو امتداد می دهیم و از سوی دیگر آنقدر ادامه می دهیم تا خطی که از آ منشعب شده را قطع کند. این نقطه را محل ناظر و عکاس دانسته ( وی) نام نهاده و بقییه خطوط را به شماره 3و 4 به وی وصل می کنیم.

6- اکنون نسبت فواصل در هر دو تصویر که با رنگهای متفاوت ترسیم شده باید دقیقا با هم بخواند. اگر خواند، فواصل ستون ها در نقاشی فلاندن با وضعیت کنونی کاخ اس برابراست. پس جعلی نیست. و اگر این نسبتها با هم مطابقت ندارد، می تواند نظر پورپیرار را تایید کند. این خبر بدی برای استاد ماست که این نسبتها با دقت بالایی با هم یکسان در می آید!

(اگر ستونهای کاخ اس در دوران ما کوچکترین جابجایی شده باشند، نسبتهای فواصل بین آنها به هم می خورد و این به راحتی قابل مشاهده و اثبات است!)

عین همین کار را با عکسهای هرتسفلد1928 انجام می دهیم:

و با عکس از بالا مطابقت می دهیم:

و عکس دیگر هرتسفلد:

تصویر پرسپکتیو و کار شده برای همین نما:

امیدوارم توضیحات و تصاویر به اندازه کافی گویا باشند.

با این یادآوری مقاله را به پایان می برم که برای نمایش واضح خطوط، آنها را نسبتا کلفت برگزیده ام. که اگر اندازه ها روی کاغذ پیاده شوند، دقت بصری و ریاضی بهبود می یابد.

جناب پورپیرار برای انکار کاخهای کوروش باید دنبال بهانه های بهتری بگردد.

 

با تشکر فراوان از نویسنده این مقاله بسیار ارزنده دوست اندیشمند جناب داراب.

پورپیرار و تخت جمشید (بخش ۲)

ناصر پور پیرار گفته است: قابل تامل ترین مطلب، توجه به پایه ستون هایی است که در تعداد زیاد بر کف سالن ها نشانده اند. مورخ با ملاحظه ی پهنای دیوارها و نیز علامت هایی که برای نشاندن پایه ستون ها کاشته اند، وجود این همه پایه ستون سنگی، در حالی که حتی یک قلمه ستون کوتاه را نیافته اند، طبیعی نمی بیند و بیش تر مایل است که این پایه ستون ها را انتقالی بداند.

این که از ستونها نشانهای نیافته اند درست نیست.اتفاقا تا آنجایی نشانه از ستونهای چوبی یافته اند که طرح بازسازی تزئینی آن را هم پیشنهاد می دهند.و من از کتابی کمک میگیرم که خود پور پیرار مدتها قبل ویراستار آن بوده است.

در کتاب از زبان داریوش نوشته پروفسور هاید ماری کخ(ترجمه دکتر پرویز رجبی) در مورد ستونهای عمارت خزانه توضیح می دهد:بر روی ستون پایه ها تیرک های چوبی عمودی به قطر 35 تا 40 سانتیمتر قرار میگرفت.دور این تیرک ها ابتدا شاخه هایی پیچیده میشد و سپس اندودی گلین به کلفتی 8 تا 10 سانتیمتر روی شاخه ها را میپوشاند.به این ترتیب قطر ستونها به 50 تا 60 سانتیمتر میرسید.درنهایت ستونها را به رنگهای درخشان سرخ,آبی و سفید در می آوردند که بقایای ناچیزی از این اندودهای رنگین به دست آمده است.با کمک این بقایا قادریم برداشتی از شکل و وضع ستونهای داشته باشیم.این شیوه از ستون سازی آدمی را به یاد گزارشی می اندازد که استرابون جغرافی دان یونانی که حدود آغاز میلاد مسیح می زیسته درباره خانه های بابل مبدهد))چون چوب و تخته نایاب است خانه هایشان را از تیرک نخل میسازند.این تیرکها را ابتدا طناب پیچ,سپس اندود و در نهایت نقاشی میکنند)).

این همان سبکی است که در نمای بیرونی طاق بندی عمارت خزانه نیز اعمال شده است.(از زبان داریوش-هاید ماری کخ-ص170-171)

و اما جهت آگاهی طرح بازسازی کرفتر از ستونها و نمایی از درون عمارت خزانه را تقدیم میکنم.

http://tinypic.com/nbogtf.jpg

در ادامه به عکسی که تازگی از تخت جمشید برداشته شده است نگاه میکنیم.درست در همان منطقه مورد بحث یعنی خزانه

http://i1.tinypic.com/nboh7t.jpg

 

به راستی ناصر پور پیرار شعور مخاطبان خود را چگونه تصور میکند که واضحا می گوید: ((اوباشان ایران شناس دیوارهای میانی سر حمال های سالن ها را برچیده اند، تا ضرورت زیر ستون های سنگی را، که نصب آن ها در حال حاضر هویتی شبه هخامنشی به محوطه بخشیده، الزامی بنمایانند.))واضح است که دیوارها همانطور که مرحوم سامی توضیح دادند برداشته نشده و فقط ارتفاعشان کاسته شده است.در تصویر هم که از دامنه کوه رحمت و با زاویه دید شرقی به غربی انداخته شده با فلشها نشان داده ایم که فونداسیون یا همان پی دیوارها که پور پیرار در نهایت شگفتی میگوید برداشته شده اند با همان قطر و فقط ارتفاع کمتر(که هیچ تفاوتی نمیکند) در جای خود قرار دارند.پور پیرار میگوید))ملاحظه پهنای دیوارها و نیز علامتهایی که برای نشاندن پایه ستونها ، وجود این همه پایه ستون سنگی، در حالی که حتی یک قلمه ستون کوتاه را نیافته اند، طبیعی نمی بیند و بیش تر مایل است که این پایه ستون ها را انتقالی بداند که در محوطه ی یونانی بیرون از صفه ی تخت جمشید به وفور وجود داشته.))هیچ علامتی برای کاشتن ستون وجود ندارد در قسمتهایی ته ستونها از بین رفته که در عکس دانشگاه شیکاگو نشان داده شده است.در عکس جدید هم با فلش ما ته ستونهای از بین رفته را نشان داده ایم که امروزه هم جای آنها خالی است.بنا به منطق آقای پور پیرار قسمتهایی علامت گذاری(بقایای ستونها) شده بودند تا ته ستون به جایشان کاشته شود پس چرا اتفاقی نیافتاده؟؟یا حرف پور پیرار از بیخ و بن غلط اندر غلط و مغرضانه است و کاشت  ته ستونی در کار نیست!!یا اینکه جاعلان بعد از علامت گذاری یادشان رفت ته ستون به جای علامتها قرار دهند حتی بعد از هفتاد سال از آن تاریخ!!قضاوت این موضوع را به خود شما واگذار میکنم.

و اما عکس دیگری از بخش شرقی خزانه با نمایی از ساختمان بازسازی شده که آن را حرم نامیده اند.پورپیرار این عکس را ارائه میکند ببینیم چه میگوید:

http://i1.tinypic.com/n6b387.gif

عکس ۲. بخش شرقی محوطه ی موسوم به خزانه. در این عکس نقش دو نمونه از محراب های دالبری و مقدس ایلامی را بر دیوارهای مقدم عکس شاهدید.نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، محوطه ی خزانه، نمای بیرونی حصار شرقی، با دورنمایی از محوطه ی بازسازی شده ی حرم». به راستی که خود داری از نثار ناسزای مستقیم به تلقین کنندگان این موهومات نامعلوم، برای معرفی هویتی چنین آشکار، بسیار دشوار است. در این نمای نزدیک تر از بقایایی که در شرق محوطه و سکوی زیگورات ایلامی تخت جمشید یافته ایم، مجموعه ای از مکان های عمومی و مسکونی مورد نیاز زائران معابد زیگورات را می بینیم که تنها دو الگوی آرایشی محراب های ایلامی در محوطه ی مقدم عکس، برای معرفی صاحبان اصلی این بقایا کفایت می کند. آیا چه مقدار بی شرمی لازم است تا بر این نمودارهای محرز ابنیه ایلامی نام حصار حفاظتی تخت جمشید بگذارند؟!! در این عکس هم هیچ نمای باز سازی شده ای از مجموعه ای که خود حرم نام گذاری کرده اند، پیدا نیست و احتمال می دهم که منظور آن ها بنای سنگی در زیر سوله پنهان کرده ای بوده است، که در حال حاضر موزه می نامند!

و اما پاسخ ما

ناصر پور پیرار حصار و دیواره شرقی عمارت خزانه را با توجه به دوشکافی که بر آن دیده میشود محراب های دالبری و و مقدس ایلامی میداند!البته دلیلی برای این حرف خود ذکر نمیکند.و معلوم نیست چگونه با یک نگاه تشخیص می دهد که این دیواره محل نیایش است و آن هم از نوع ایلامی.حتما میخواهید بدانید این شکافها در دیوار چیستند؟برای پاسخ به این سئوال دومرتبه به کتاب(( از زبان داریوش)) هاید ماری کخ مراجعه میکنیم.در ص169 و 170 می خوانیم))دیوار بیرونی(خزانه) پنجره ای نداشت,اما فاصله به فاصله با پیش آمدگیهایی ستون مانند و فرو فتگیهایی با دست اندازهایی پلکانی از یکنواختی خارج میشد و میان هر پیش آمدگی ستون شکل شکافی به صورت پیکان در آورده بودند .با این شیوه از طریق بناها و معبدهای بابلی متاخر آشناییم))در حقیقت این شکافها یک عنصر معماری و در عین حال ترئینی بیشتر نیستند!نه نیایشگاه!سنت معماری بوده که در بابل متاخر دیده شده است.احتمالا آقای پور پیرار به طرقی به دیدن محرابها و نیایشگاههای ایلامی موفق شده اند که دیگر باستانشاسان در آن ناکام مانده اند.برای روشنتر شدن موضوع به یک تصویر بازسازی شده از حصار و دیواره های تخت جمشید توجه کنید.

http://i1.tinypic.com/nboqvc.jpg

گمان کنم ابهامات در مورد نیایشگاههای به اصطلاح ایلامی حل شده باشد.آیا به راستی این عنصر تزئینی و معماری در دیواره ها چه شباهتی به نیایشگاه دارد؟؟آقای پور پیرار گفته اند که هیچ بنای بازسازی شده ای تحت عنوان حرم در شکل نمی بینند و بنای سنگی بوده که در زیر سوله ای پنهان کرده اند!!گویا وقت نداشته اند که تصاویر دانشگاه شیکاگو را به طور کامل تفحص کنند.متاسفانه از ساختمان موزه قبل از بازسازی و بعد از آن عکس در سایت دانشگاه شیکاگو موجود است و نظر ایشان را نفی میکند.به این دو عکس توجه کنید:

http://i1.tinypic.com/oka3xl.jpg

http://i1.tinypic.com/oka452.jpg

یک عکس قبل از بازسازی حرم و دیگری بعد از آن است و از سوله آقای پور پیرار خبری نیست.نیاز به ایجاد اقامتگاهی دائمی برای گروه کاوش و موزه ای در تخت جمشید موجب بازسازی بخش عمده ای از کاخ ملکه شد.در اینجا بود که کرفتر(معمار تیم باستانشناسی تخت جمشید)نبوغ خود را در مقام معمار ورزیده ای با قدرت تجسم زیاد نشان داد.او خود دلایل انتخاب ساختمان مزبور را برای بازسازی بدین گونه بر میشمارد:

1-       دودرگاهی ایوان ورودی در وضعیت خوبی بودند.

2-     فقط درگاهیهای جنبی و تعدادی از طاقچه های سنگی جا به جا شده یا افتاده بودند و با امکانات موجود میشد تا در گاهیها را دوبار بلند کنندو طاقچه ها را در جای اصلیشان قرار دهند.

3-     بخش جنوبی جبهه شرقی همراه با راهروها و بخشهای مسکونیش ترتیب دادن اتاقهای متعدد لازم را با امکان رفت و آمد و ارتباط برای خانه ای مناسب گروه کاوش میسر می ساخت و تالار اصلی ساختمان کاخ ملکه که بسیار شبیه به تالار اصلی تچراست برای استقرار موزه مناسب بود.

4-       به کاخ ملکه می شد با وسائل نقلیه رفت و آمد کرد و این خود نه تنها برای حمل و نقل مصالح بلکه برای رفت و آمدهای بعدی مزیت بزرگی بود.

5-     ارتفاع کف مسطح کاخ ملکه 8/5 متر بود و سقفش پایینتر از ایوان کاخ هدیش قرار داشت و بدین ترتیب در پایینترین سطح سکوی تخت جمشید واقع شده بود و به همین دلیل به نظر می رسید که بخش بازسازی شده کاخ در منطقه جنوبی سکو چون بنای جدیدی در میان ویرانه ها جلب نظر نمیکند و ساختمان بازسازی شده از دشت دیده نمی شود.هرتسفلد به این ویژگیها توجه کرد و تصمیم به بازسازی کاخ ملکه گرفت.کرفتر قبل از عزیمت به ایران در زمستان 1310 وسائل و تجهیزات مورد نیاز را برای بازسازی یکی از دوکاخ مورد نظر,تچرا یا کاخ ملکه سفارش داده بود که عمدتا عبارت بودند از ابزار مکانیکی برای جا به جا کردن سنگها,مثلا جرثقیل چند کاره برای بلند کردن سنگهایی تا وزن ده تن,سه چرخه و نوردهای فولادی برای حمل تخته سنگها که می بایست در بوشهر تخلیه شوند .بدین ترتیب کار بازسازی کاخ ملکه آغاز شد و باید گفت که کرفتر در بازسازی به حفظ شکل ساختمان اصلی عصر هخامنشی بسیار وفادار مانده است.کار او نشان دادکه می توان حتی با امکانات ساده که معماران هخامنشی 25 قرن پی در اختیار داشتند چنین ساختمانهای عظیمی را برپا کرد.(مجله باستانشناسی و تاریخ-شماره پیاپی 19-تاریخ انتشار آبان –75)

امیدواریم آقای پور پیراراستدلالهای خود جهت پنهان کردن بنای سنگی حرم یا کاخ ملکه در زیز یک سوله را برای ما شرح دهند!!

حال دیگر تصویری که پور پیرار درباره آن سخن رانده را بررسی میکنیم.

http://i1.tinypic.com/n6b3pt.gif

ناصر پور پیرار در توضیح این عکس می نویسد:

عکس ۳. بخش دیگری از ابنیه ی ایلامی قسمت شرقی محوطه ی موسوم به خزانه. به گمان من این همه زیر ستون سنگی و بدون حتی یک نیم قلمه ستون، ایجاد فضای شبه هخامنشی در یک محوطه ی ایلامی است. در عکس به خوبی معلوم است که ایران شناسان کلاش مشغول برچیدن یک دیوار حمال میانی و کاشتن زیر ستون به جای آنند تا از نظر فنی، لزوم و ضرورت این زیر ستون ها را تلقین کرده باشند. در ابنیه ای که در انتهای عکس برپاست، پاره ای از دیوارهای حمال میانی درجای خودقراردارد.نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، خزانه، سالن ۴۱، در نگاهی به شمال و شرق». بدون کم ترین اعتنا به توجیهات و توجهات و نام گذاری آنان، کافی است به این دیوارهای بلند و عریض خشت و آجری چشمی بیاندازیم تا معلوم شود که این ابنیه نه فقط کم ترین ارتباطی با معماری سنگی هخامنشی ندارد، و نه فقط با هیچ تمهیدی حصار نامیدن آن ها ممکن نیست، بل از مجموعه ای زیستی و تدارکاتی با محیط ها و محوطه های متنوع خبر می دهد که با استفاده از مصالح بومی برای مقابله با شرایط دشوار جغرافیای محل ساخته اند. باستان شناسان مغرض و مکار یهودی، که این ابنیه را از زیر آوار بیرون کشیده اند، درباره ی این محوطه ی معروف به خزانه چندان مهمل به هم بافته اند، که گردش چند باره ی این مجموعه ابنیه، از شرق به غرب و از جنوب به شمال، در عهد هخامنشیان، فقط یکی از مضحک ترین آن هاست!!! دسترسی به اشیایی که آن ها در این محوطه ی پهناور و کهن یافته اند، جز یکی دو پاره آثار مفرغی ایلامی هنوز میسر نبوده است و درباره ی همان چند پاره شیء غیر هخامنشی که به عنوان یافته هایی از این مجموعه عرضه می کنند ، از آن که کاملا متعلق به مردم پیش از هخامنشی است، توضیح داده اند بقایای اشیایی است که سربازان هخامنشی در جنگ ها، از بومیان ایران کهن به غنیمت می گرفته اند!!!!

پاسخ به این ادعای پور پیرار

در رابطه با پیدا نشدن آثار ستونها توضیح دادیم که بقایایی از ستونها یافت شده است ولی اینکه چیزی از ستونهای چوبی بعد از 25 قرن باقی نماند عجیب نیست.حال باید از پور پیرار پرسید که آیا برای همفکران خود تبیین کرده است که بعضی از کاخها ستون چوبی داشته است یا خیر؟؟من که فکر نمیکنم واما شاه بیت غزل: ایرانشناسان کلاش مشغول برچیدن یک دیوار حمال میانی و کاشتن زیر ستون به جای آنند تا از نظر فنی، لزوم و ضرورت این زیر ستون ها را تلقین کرده باشند.کاملا مشخص است که در دو ترانشه به موازات یکدیگر حفاری شده است و در این میان فضایی از حفاری هردو ترانشه مستثنا مانده و توده ای خاک به شکل دیواره باقی مانده است.به عبارتی تلی را فرض کنید که دوطرف آن را حفاری میکنند و می تراشند و قسمت مرکزی را دست نخورده باقی میگذارند.توده ای خام مثل دیواره در میانه باقی می ماند.و این چیزی است که در این تصویر اتفاق افتاده است ودر مرحله پایانی حفاران قسمت مرکزی را هم خاکبرداری و بررسی میکنند و هیچ دیواری هم در بین نیست.فقط عجیب است که این افراد چنان کودن بوده اند که از کلاشی خود عکس تهیه کرده و آن را در دسترس همگان قرار داده اند.بقیه گفته های پور پیرار در این پارگراف شعار بوده و فاقد مبناست.من در هیچ جا نخوانده ام که خزانه تخت جمشید در جهات مختلف گردش کند !!امیدوارم آقای پور پیرار منبع خود را در باب گردش و چرخش خزانه بیان کنند.چیزی که ما خوانده ایم این است که خزانه در چند مرحله(3 مرحله) ساخته شده و توسعه یافته است.برای اطلاعات بیشتر ایشان را به خواندن کتاب از زبان داریوش که خود ویراستاری کرده اند دعوت میکنم.(از زبان داریوش-ص 168)

ادعای دیگر پور پیرار:

نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، استحکامات، گذرگاهی در شرق دیوار شمالی صفه». دزدان دریایی دانشگاه شیکاگو، که با لباس مبدل حفار و باستان شناس، به اقیانوس تمدن ایران کهن وارد شده اند، بدون هیچ رحمی، این چشم درخشان دیدار از هستی ایلامیان کهن در فارس کنونی را، از حدقه درآورده اند و درحال حاضر خاک اندازی از خاک این گذرگاه و نظایر آن را در محوطه ی شمالی خارج از صفه ی تخت جمشید باقی نگذارده اند! آیا سازمان عریض و طویل میراث فرهنگی از این آثار نابود شده بی خبر است، که هنوز هم همین الواط به سیمای ایران شناس درآمده را به کشور فرا می خواند و از آن ها قدردانی می کند؟! برای مورخ مسلم است که اگر کارشناسان دانشگاه شیکاگو، قادر می شدند این بقایای آشکارا ایلامی و آن چه را در قسمت جنوب شرقی تخت جمشید قرار داشت، با هر تمهید، به هخامنشیان منتسب کنند و متعلق بدانند، اینک شاهد آرایش هر روزه ی آن ها بودیم و دچار سرنوشت انهدام نمی شدند. اما حالا سئوال این است که صرف نظر از تعلق و تملک این بقایا، به این یا آن قوم و سلسله و تمدن، بی شرفانی که به صورت باستان شناس از دانشگاه کنیسه و کلیسایی شیکاگو به ایران اعزام شده اند، با چه مجوز و به چه دلیل دست به تخریب آن ها زده اند؟!

http://i1.tinypic.com/nbowzl.jpg

پاسخ:

خوانندگان گرامی تصویر کامپیوتری بازسازی شده همین دیواره را ملاحظه کردند.این باقیمانده های خشتی و پی دیوارها  و مرمت و سرانجام آنها را مرحوم علی سامی توضیح کامل دادند که بالاتر ذکر شد(کاهش ارتفاع دیوارهای خشتی)و نیاز به تکرار دوباره نیست.ادعای ایلامی بودن هم چنان منطقی و محکم است که بنده نمیدانم به چه صورت پاسخ دهم!!!پور پیرار حتی نمیداند که باستانشناسان دانشگاه شیکاگو کوچکترین تصرفی در این دیواره ها نداشته اند و چندین سال بعد بنگاه علمی تخت جمشید در راستای مرمت و حفاظت در عملی درست و به جا به کاهش ارتفاع دیواره ها اقدام کرده است.از این رو تمام نفرینهای خود را نثار اشمیت و دار ودسته اش میکند!!

ادعای دیگر پور پیرار:

http://i1.tinypic.com/nbou2t.jpg

در سایت دانشگاه شیکاگو ثبت است، نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، استحکامات،حفاری دیوار، با نگاه از تل های کوچک سمت جنوب شرقی». دانشگاه شیکاگو بر این بقایا بدون اندک اشاره ای به صاحبان اصلی آن، که ایلامیان اند، برای گم کردن رد، نام بی معنای «استحکامات» گذارده است. با اندک دقتی، همان شکاف های فلش شکل و همان نقش محراب های مطبق را، که پیش تر در بقایای ایلامی به اصطلاح محوطه ی خزانه دیده بودیم، در دیوارهای سمت راست این تصویر هم خواهید یافت. ورودی های متعدد به درون اتاق های عزلتگاه مانند، اهمیت شناسایی دقیق این محوطه را معلوم می کرد، اگر ایران شناسان یک چشم و بی چشم و روی دانشگاه شیکاگو، اجازه ی بقا به این بقایا می دادند و تا آخرین خشت و آجر، بر نمی چیدند!

 

پاسخ:

استحکامات چیستند؟؟بهتر است روایت دیودور سیسیلی را از ورود اسکندر به تخت جمشید بخوانیم.البته بخشی که مربوط به توصیف تخت جمشید است.(پیرنیا-جلد دوم-ص 1274)((دیودور گوید بی مناسبت نیست که از قصر عالی این شهر چند کلمه بگوییم.ارگ خیلی بزرگ بود و آنرا سه دیوار احاطه داشت.اولی که گران تمام شده و به ارتفاع شانزده ارش بود به برجهایی منتهی میشد.دومی که مانند اولی بود ارتفاعش به 32 ارش می رسد.سومی که مربع بود شصت ارش ارتفاع داشت.این دیوار را از سنگ خارا ساخته بودند و چنین به نظر می آمد که اعتنایی به زمان ندارد.هرکدام از اضلاع دیوار دارای دروازه ای بود از مفرغ و در پهلوی هر دروازه محّجری به بلندی بیست ارش.در مشرق به فصله چهار پلطر(120 متر) کوه شاهی است و مقبره شاهان در آنجاست.این سنگی است که در درون آن دخمه هایی کنده اند تا تابوت ها را در آنجا نهند.هیچگونه معبری که با دست انسان ساخته شده باشد به درون آن هدایت نمیکند و تابوت ها را به وسیله ماشینی به درون دخمه سرازیر میکنند.اما درون قصر عبارت بود از منازل عدیده که برای شاهان و سرداران ساخته شده بود واثاثیه قیمتی داشت.اطاق های خزانه را خیلی محکم ساخته بودند.))دیوار سوم بدون شک شامل خود سکو و صفه میشده است اما دیواره اول و دوم.در حوالی دروازه اصلی و لبه های غربی صفه باد و برف وباران بیست و پنج سده ی گذشته دیوارها را از بیخ وبن ویران ساخته است.گل و لای حاصل از خرابی دیوارها در پای صفه را انباشته است.اما در سمت شمال و بر فراز کوه که تا ارتفاع ۵/۹۱ متری می رسد هنوز از دیوارها در حدود ۷۳/۱۳متر برقرار است۳۰/۱۸. متر ارتفاع حصار که ((کلی ترخوس)) نقل میکند به هیچ وجه اغراق نیست.حصار دوجداره ودارای انواع جان پناه و روزنه بود.(ایران در شرق باستان-ارنست هرتسفلد ص 232)در واقع این عکس باقیمانده همان دیواره و استحکامات شمالی است.به خلاف گفته پور پیرار پلان  نقشه استحکامات به طور شایسته ای طراحی و ثبت شده است  و آنها را خشت به خشت و آجر به آجر از میان نبرده اند.پلان استحکامات شمالی را می توانید در قسمت شمالی تخت جمشید در تصویری که آورده ام مشاهده کنید.حتی تصاویر بازسازی شده از آن هم ارائه شده است(پیشتر توسط فردریش کرفتر) که از سایت بازسازی دیجیتالی تخت جمشید نمونه می آورم.آن نقشهای به اصطلاح محراب مانند و فلشها را کامل توضیح داده ایم و ادعای پور پیرار درباره نیایشگاه دانستن یک دیواره کمی فرو رفته که به صورت ممتد تکرار شده است فقط خواب و خیالپردازیست.

http://i1.tinypic.com/nd1pom.jpg

http://i1.tinypic.com/oka6ol.jpg

و اما آخرین موردی که به آن می پردازیم :

http://i1.tinypic.com/n6b5aw.jpg

 

عکس ۳. تصویری از بقایای معابد ایلامی، در آخرین صفه ی زیگورات تخت جمشید، که برای مقایسه با بقایای خشت و گلی پاسارگاد آورده ام.

در عکس بالا و در محل اشاره ی فلش شماره ی یک و محوطه های اطراف آن، با مانده های بناهای خشتی و بدون سنگ و ستون آشنا می شوید که اشمیت از مرتفع ترین صفه ی زیگورات تخت جمشید و کنار بنای سنگی تچر داریوش برداشته است. یک مقایسه ی تصویری ساده میان این بقایا و چند نمونه ی دیگر، که در زیر معرفی خواهم کرد، با تصویر هوایی پاسارگاد، معلوم می کند که بقایای اولیه ی ابنیه ی کورشی موجود، در محوطه شماره ی ۲ پاسارگاد، قبل از دست کاری هایی که به آن رسیدگی خواهم کرد، مانده هایی از ابنیه ی خشت و گلی ایلامی بوده است!

پاسخ:

قسمتهای زیادی از تخت جمشید قبل از حفاریها زیر خاک بود و با شروع حفاریها غبار و خاک قرون از بناها زدوده شده و قسمتهای جدیدی مشخص و کشف گردید ولی با این وجود قسمتهایی جزئی بر روی سکو وجود دارد که هنوز خاکبرداری نشده است وزیر خاک ماندن آنها دلیلی بر ایلامی بودن آنها نیست.تا قبل از حفاریها کسی از وجود پلکان شرقی آپادانا با نقش برجسته های بی نظیرش مطلع نبود.شاید اگر پلکان شرقی حفاری نمیشد آقای پور پیرار فلشی بر آن میکشیدند و میگفتن بازمانده آثار ایلامی در تخت جمشید ولی متاسفانه حفاری شد و آثار هخامنشی بودند آنهم آثاری که بسیار خوب حفظ شده بودند.این تل خاک که اقای پور پیرار با فلش مشخص کرده اند امروزه هم دست نخورده است و در میان بناهای تخت جمشید به انتظار حفاری مانده است.در عکس رنگی و جدیدی که بالاتر از خزانه تخت جمشید به شما نشان دادم این محوطه دست نخورده را در کادری نشان داده ام.از این رو هیچ مساله غیر عادی یا موضوع عجیبی نیست به خلاف آن چیزی که ناصر پور پیرار و همفکرانش تلاش میکنند تا به همگان نشان دهند.