ناصر پورپیرار مدعی است که فرزندان کورش (کبوجیه و بردیا) مخالف و دشمن یهود بودند و داریوش که پشتیبان یهود به شمار میآمد، به تحریک و تشویق یهود و در جهت منافع آنان، اقدام به نابودی این دو کرد! پورپیرار منشأ دشمنی یهود با کبوجیه را در توقف بنای معبد اورشلیم در زمان وی میداند و میگوید که بازسازی معبد مذکور به فرمان داریوش یکم - پس از این توقف - سریعاً پیگیری شد. اما در تورات - که سند شخصی و اصلی پورپیرار است - نه تنها اثری از نام و خاطرهی «کبوجیه» نیست، بل که برخلاف برداشت کاملاً غلط و جاعلانهی پورپیرار، گفته میشود که با کارشکنی اهالی یهودیه بازسازی معبد در زمان «خشایارشا» و «اردشیر» متوقف گردید و سرانجام به دستور داریوش دوم، بازسازی معبد از سر گرفته شد )تورات، کتاب عزرا، باب 4/ 24-1(. بنابراین ادعای پورپیرار مبنی بر خصومت کبوجیه با یهودیان و زد و بند داریوش یکم با آنان، برپایهی نص صریح تورات - که مورد استناد وی بود - یکسره مردود است. جالب آن که در زمان فتح مصر به دست کبوجیه، اردوگاه یهودیان در مصر، تنها جایی بود که از هر نوع آسیب و زیان ناشی از جنگ و فتح، در امان مانده بود (داندامایف، ص 230).
+ پورپیرار نام خدای هخامنشیان را Ormazda میداند (و نه Auramazda، مطابق متون پارسی باستان) بل که نامی ساختگی در زمان داریوش و به معنای «بخشندهی شهر»، و صفتی برای خداوندی که در اصل آشوری بوده (دوازده قرن سکوت، ص 6-125)! او بخش نخست این کلمه (Or) را به معنای شهر و واژهای بومی (آشوری - بابلی) برمیشمارد و بخش دوم آن (Mazda) را همان مزد (= پاداش) فارسی میانگارد. بنابر این تحلیل پورپیرار، هخامنشیان به عنوان قومی «اسلاو» خدایی «ساختگی» اما در اصل «آشوری» را به نامی میخواندند که نیمی از آن (Or) متعلق به زبان آشوری- بابلی است که به گفتهی وی، کورش تمدن و فرهنگ صاحبان آن را از بیخ و بن برافکنده بود، و نیم دیگر آن (Mazda) متعلق به زبان فارسی است که قرار است هزار سال پس از هخامنشیان پدید آید! حال هر کس از این کلاپیسهی ذهنی و مهملبافی پورپیرار چیزی دستگیرش شد، ما را نیز بیخبر نگذارد!
+ پورپیرار مینویسد که نام اصلی دودمان هخامنشی، «خاخام منش» بوده و عنوان هخامنشی صد سال پیش ساخته شده است! او ترکیب «خاخام منش» را که نیمی از آن عبری (خاخام) و نیمی از آن فارسی (منش) است، «پیرو روحانیت یهود» معنا میکند. اما وی با طرح این ادعا، سه نکته را به فراموشی سپرده است: اولاً، فراموش کرده بگوید که این عنوان اصیل (خاخام منش) را در کدام سنگنوشته یا گلنوشته یا کاغذنوشتهی باستانی یافته است که دیگران از آن بیخبرند؟ ثانیاً، فراموش کرده که عنوان «هخامنشی» به همین شکل، در متون یونانی، پارسی باستان، اکدی و ایلامی آمده است (Schmitt, p. 414)؛ ثالثاً، فراموش کرده که پارسها را قبلاً «اسلاو» دانسته و زبان فارسی را نیز جعل شدهی عصر سامانیان. بنابراین، پارسهای اسلاو چگونه میتوانستهاند که بر خود نامی عبری - فارسی بگذارند؟!
+ پورپیرار در وبلاگاش، «انشان/ انزان» را که عنوان ایالت شرقی سرزمین باستانی ایلام و پایگاه قوم پارس بوده، سرزمینی واقع در حاشیهی شرقی دریای سیاه میداند و میگوید «انزان به صورت "انزاب" نیز ثبت است» (در کجا؟!) این ادعای پورپیرار که صرفاً تلاشی در جهت ربط دادن قوم پارس به دشتهای جنوب روسیه و رد حضور آنان در نجد ایران است، یکی از محیر العقولترین شعبدههای تاریخسازانهی وی است! پورپیرار به جهت بیسوادی مطلق تاریخی، آگاهی ندارد که انبوهی از متون ایلامی و آشوری و بابلی در زمانی پیش از برآمدن هخامنشیان از سرزمین انشان واقع در شرق سرزمین ایلام (استان فارس کنونی) یاد کردهاند (Hansman, pp. 103-7). حال با وجود چنین مستندات آشکاری چگونه میتوان «انشان» را به «انزاب» (که به ادعای پورپیرار نام چند دهکده در اطراف اردبیل است!) تحریف و تبدیل کرد و با این استدلال آبکی، انشان را واقع در آذربایجان و قفقاز و پیرامون دریای سیاه تصور نمود؟! (جالب آن که خود پورپیرار نیز در نهایت نتوانسته است این انزاب ساختگی را به محل خاصی نسبت دهد!). این همه در حالی است که پورپیرار در کتاباش (دوازده قرن سکوت، ص 8-147) «انشان» را بخشی از سرزمین ایلام و در محل کنونی فارس دانسته است!
+ پورپیرار در وبلاگاش، شکل اصلی نام کورش را عبری، و به شکل «خوروش» توصیف میکند اما ریشهی آن را در زبان روسی میجوید! او میگوید که نام «خوروش» در زبان روسی به معنای خروس جنگی و مار سیاه زهرآگین است و با نام «خروشچف» از یک ریشه است! اما در نهایت مینویسد که «این معنی را نمیتوان در فرهنگهای زبان روسی یافت»! به این میگویند «خود - ابطالگری»!
+ پورپیرار میگوید که نامهایی مانند: «هخامنش، آریا، اورمزد، داریوش، آریامن، آرشام، ویدافارنه، گئوبروه، بغابوخشه، اردومنش» جملگی برساختهی یهودیاناند که «به جای نامهای یهودی شخصی داریوش و همراهاناش به کار رفتهاند» و تا پیش از زمان داریوش [یکم] چنین نامهایی (نامهای آریایی یا پارسی باستان) وجود نداشته است (دوازده قرن سکوت، 3-242، 179). اما برخلاف این ادعای خیالپردازانه و داستانگونهی پورپیرار، انبوهی از نامهای آریایی (پارسی باستان) حتا مربوط به دورانی پیش از برآمدن هخامنشیان، در متون آشوری و ایلامی و بابلی بر جای است (Ran Zadok: NABU, 1990-72 +). ضمن آن که نام چهار تن از فرزندان کورش نیز آریایی است (بردیا، آتوسا، ارتستونه، رخشانه). همچنین، در انبوه الواح دیوانی تخت جمشید، صدها نام آریایی (پارسی باستان) متعلق به کارگران و کارمندان و بلندپایگان دولت هخامنشی وجود دارد که برای رد اصالت آنها فقط میتوان چنین اندیشید که یهودیان، سازمان ثبت احوالی را گشوده و برای تمام جمعیت پارس، به جای اسامی عبرانی آنان، نامهای ساختگی و جدید پارسی باستان (آریایی) صادر میکردهاند!!
با توجه به این که از نگاه پورپیرار «تورات» معتبرترین سند تاریخی موجود است، با استناد به همان کتاب (کتاب عزرا، باب یکم/ 8) یادآوری میکنم که نام خزانهدار کورش «میتر دات» (Mitra-dat) بوده است؛ یک نام اصیل آریایی هفده سال پیش از آغاز شهریاری داریوش! بدین ترتیب، با استناد به همان تورات مورد علاقهی پورپیرار نیز میتوان ادعای باطل او را نقش بر آب کرد.
+ پورپیرار در وبلاگاش، این بند از سنگنوشتهی بیستون را که دربارهی برخاستن «وهیزداته» (Vahyazdata) علیه داریوش و پادشاهیاش در پارس است: «پس از آن، سپاه پارس که در املاکشان بودند و پیشتر از Yadaya (= انشان) [به نزد داریوش در بابل] آمده بودند، شورش کردند و به وهیزداته پیوستند»، به این صورت نقل میکند: «… پس از آن، سپاه پارسی مستقر در کاخ که پیشتر از "یهودیه" آمده بود، نسبت به من نافرمان شد …» و در این جمله، نام یدایا (Yadaya) را که عنوان پارسی شهر ایلامی «انشان» است، «یهودیه» میخواند و مدعی میشود که یهودیان سپاهی را از اورشلیم به یاری داریوش فرستاده بودند، و بعد میافزاید: «اما حقهبازان دغلی که خود را کتیبهخوان و شرقشناس و ایرانشناس و زبانشناس و از این قبیل عنوانهای قلابی میدانند، واژهی کاملاً قابل فهم و آشنای "یدایا" در سطر بالا را با وقاحت تمام، "انشان" خوانده و ثبت کردهاند»! اما همان ترجمهای که پورپیرار از کتیبهی بیستون ارائه میکند، به تنهایی کل توهمات وی را بر باد میدهد؛ چرا که وی میگوید این سپاه از اورشلیم به یاری داریوش که عامل و گماشتهی بنی اسراییل بود، گسیل شده بود اما ادامهی جملهی مذکور تصریح میکند که آن سپاه علیه داریوش شوریده و به رقیب وی (وهیزداته) پیوسته است: این چگونه نیروی یاریرسانی است که به دشمن میپیوندد؟!!
دیگر آن که، به همان سادگی و راحتی و با همان زبانبازیای که پورپیرار به واسطهی آن (و نه به یاری سند و مدرک)، به خیال خود ثابت میکند که یدایا همان یهودیه است، من نیز به همان شیوه، ادعا وی را پاسخ داده میگویم: «اما پورپیرار دغلی که خود را کتیبهخوان و شرقشناس و ایرانشناس و زبانشناس و از این قبیل عنوانهای قلابی میداند، واژهی کاملاً قابل فهم و آشنای "یدایا" در سطر بالا را با وقاحت تمام، "یهودیه" خوانده و ثبت کرده است»! اما اگر بخواهم با شیوهای غیر از روش پورپیرار استدلال کنم، باید بگویم که در نسخههای ایلامی و اکدی بیستون، واژهی متناظر با یدایا، انزان (Anzan = انشان) است (داندامایف، ص 60-250) و این نکتهی صریح، جای هیچ گونه شبه و تردیدی را برای یکسانی «یدایا» و «انشان» باقی نمیگذارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتابنامه:
- داندامایف، م. ا.: «ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی»، ترجمهی روحی ارباب، انتشارات علمی و فرهنگی، 1373
- Hansman, J., "Anshan": Encyclopaedia Iranica, vol. 2, London & NewYork, 1987
- Schmitt, R., "Achaemenid Daynasti": Encyclopaedia Iranica, vol. 1, London & NewYork, 1985